یه داستان قشنگ...

 

با یک شکلات شروع شد...من یک شکلات گذاشتم توی دستش...او یک شکلات گذاشت توی دستم... من بچه بودم.او هم بچه بود...سرم را بالا کردم.سرش را بالا کرد.دید که مرا می شناسد.خندیدم.گفت: دوستیم؟ گفتم :" دوست دوست" .گفت تا کجا؟گفتم : دوستی که " تا" ند اره...گفت: تا مرگ! خندیدم و گفتم من که گفتم " تا" ند اره ! گفت: باشه تاپس از مرگ. گفتم :

نه نه نه نه ... " تا" ند اره. گفت: قبول .تا آنجا که همه دوباره زنده می شوند یعنی زندگی پس از مرگ باز هم با هم دوستیم.تا بهشت تا جهنم ...تا هر جا که باشد منو تو با هم دوستیم..خندیدم.گفتم : تو برایش تا هر کجا که دلت خواست " تا" بگذار.اصلا یک " تا" بکش از این سر دنیا تا اون دنیا... اما من اصلا " تا" نمیگذارم.نگاهم کرد.نگاهش کردم...باور نمی کرد.می دانستم...او می خواست حتما دوستیمان " تا" داشته باشد. دوستی بدون " تا" را نمی فهمید.

گفت:بیا برای دوستیمان یک نشانه بگذاریم. گفتم: باشد .تو بگذار.گفت: شکلات . هر بار که همدیگر را می بینیم یک شکلات مال تو یکی هم مال من. باز همدیگر را نگاه می کردیم...یعنی که دوستیم.دوست دوست. من تندی شکلاتم را باز میکردم ومی گذاشتم توی دهانمو تند تند آ ن را می مکیدم. می گفت: شکمو ! تو دوست شکمویی هستی و شکلاتش را میگذاشت توی یک صندوق کوچولوی قشنگ. می گفتم: بخورش! می گفت :تمام میشود.می خواهم تمام نشود.برای همیشه بماند.

صندوق پر از شکلات شده بود.هیچ کدامش را نمی خورد.من همه اش را خورده بودم. گفتم: اگر یک روز شکلات ها

را مورچه ها بخورند یا کرمها آنوقت چه کار میکنی؟ گفت:مواظبشان هستم.می گفت:میخواهم نگهشان دارم تا موقعی که دوست هستیم و من شکلات را می گذاشتم توی دهانم و می گفتم: نه نه ." تا" ند ارد. دوستی که " تا" ند ارد...

 

یک سال دوسال چهار سال هفت سال ده سال و بیست سال شده است.او بزرگ شده ... من بزرگ شده ام.من همه ی

شکلات ها خورده ام. او همه ی شکلات ها را نگه داشته است... او آمده است امشب تا خدا حافظی کند.می خواهد

برود....برود آن دور دور ها...

میگوید : میروم اما زود بر میگردم.من می دانم.میرود و بر نمی گردد.یادش رفت شکلات را به من بدهد.من یادم نرفت.یک شکلات گذاشتم کف دستش.گفتم این برای خوردن .یک شکلات هم گذاشتم کف دستش.گفتم این هم اخرین شکلات برای صندوق کوچکت....

یادش رفته بود صندوقی دارد برای شکلاتهایش.هر دو را خورد.خندیدم.می دانستم دوستی من ." تا" ند ارد

میدانستم دوستی او ." تا" د ارد. مثل همیشه.خوب شد همه ی شکلاتهایم را خوردم.اما او هیچ کدامشان را

نخورد.حالا با یک صندوق پر از شکلات نخورده چه خواهد کرد؟؟!!







تو را ساختم با اون برفا ، آدم برفی

تو اون شب اومدی دنیا ، آدم برفی

شبی که عمرش از هر شب دراز تر بود

به او شب ما می گیم ، یلدا ، آدم برفی

یه جورایی من و تو عین هم هستیم

توام تنها ، منم تنها ، آدم برفی

من عاشق بودم و خواستم پناهم شی

توام عاشق بودی اما ، آدم برفی

همه انگار پی اونن که کم دارن

تو بودی عاشق گرما ، آدم برفی

منم از عشقم و اسمش واست گفتم

نوشتم با دسام زیبا ، آدم برفی

تو خندیدی و گفتی ، قلبت از یخ نیست

تو عاشق بودی عین ما ، آدم برفی

تو گفتی که براش می میری و مردی

آره مردی همون فردا ، آدم برفی

دیگه یخ سمبل قلبای سنگی نیست

سفیدی داشتی و سرما ، آدم برفی

تو آفتاب و می خواستی تا دراومد اون

واسش مردی ، چه قدر زیبا ، آدم برفی

نمی ساختم تو رو ای کاش واسه بازی

تو یه پروانه ای حالا ، آدم برفی

چه آروم آب شدی ، بی سر و صدا رفتی

بدون پچ پچ و غوغا ، آدم برفی

کسی راز تو رو هرگز نمی فهمه

چه قدر عاشق ، چه قدر رسوا ، آدم برفی

من اما با اجازت می نویسم که

تو روحت رفته به دریا ، آدم برفی

تو روحت هر سحر خورشید و می بینه

می بینیش از همون بالا ، آدم برفی

ببخشید که واسه بازی تو را ساختم

قرار ما شب یلدا ، آدم برفی


 

نظرات 14 + ارسال نظر
مینا شنبه 4 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 08:46 ب.ظ

aliye

کوشا شنبه 4 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 09:24 ب.ظ http://www.sansiro4u.co.sr

عالی بود.به من هم سر بزن

مهران ۱۳ یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:11 ق.ظ http://mehran13.blogsky.com/

سلام....خوبی ياسی جون...داستانه خيلی زيبايی بود...کارت عاليه...به منم سر بزن...دوست تنهاترينت مهران ۱۳

[ بدون نام ] یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 03:31 ق.ظ http://www.pulsar180ma.blogsky.com/

عالی بود پیش ما هم بیا

یاس مهربون یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 11:21 ق.ظ http://ya-to-ya-hichkas.blogsky.com

سلام یاسمن خانوم.کار زیبایی داری و روز به روز هم داره عالی تر میشه.موفق باشی

اشکان یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 04:15 ب.ظ http://batashakorazshoma.blogsky.com

سلام:

.......شکلات ..سوژه قشنگی بود........گرچه شاید انتهاش جای بیشتری برای مانور داشت.......یا شاید هم من دوست داشتم(انتظار داشتم).جور دیگه تمام بشه...
..ادم برفی قابلیت تبدیل شدن به یه ترانه موندگار رو داره.....اما یه چیزی هست..اونم اینکه وقتی قافیه تمام ابیت مشترک باشند..این خطر وجود داره که در حین اجرا توسط خواننده ...قافیه از یاد شنونده رفته باشه!!...اما اگه هر بیت تون دارای قافیه جداگانه ای برای خودش باشه این مشکل پیش نخواهد اومد....یعنی شنونده در فاصله کوتاهی بعد از شنیدن قافیه در مصرع اول...همان قافیه رو در مصرع دوم خواهد شنید و یاد اوری ان ساده تر از وقتی است که بخواهد ان را در فاصله(از انتهای بیت قبل تا انتهای بیت بعد) به یاد آورد...

فاصله ی بین انگشتان ...نکته حساس و زیباایی بود.....

عرض تبریک.....
شاد باشید

[ بدون نام ] دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:02 ق.ظ http://baraye-cheshmat.blogsky.com/

salam . merco az inke be weblogam sar zadin khoshhal misham beyad va nazarate khodetono begin , merci GOOMNAM

حسام دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:23 ق.ظ http://sedaye-mardom.blogsky.com

سلامی بدون تا
داستانت خیلی قشنگ . اما به اون هم باید حق داد که بره .
به من سر بزن

اکبر دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 11:14 ب.ظ http://akdi.blogsky.com

سلام
وبلاگ جالبی داری داستانت رو با اینکه قبلا یه جای دیگه دیده بودم جالب بود اما در مورد غزلت بگم یه کم زیادی طولانی شده و بعضی جاها وزن و آهنگش با کل شعر نمیخونه اما از غزلت بیشتر لذت بردم تا داستانت در ضمن آدم برفی تو این گرما زود آب میشه مواظبش باش !!!!!!!!!!!!!!!

آتنا سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 03:30 ق.ظ

kheili ghashang bood yasi joon.tarhe weblogetam kheili ghashange

اکبر آقا سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 03:56 ق.ظ http://koose.blogsky.com

سلام کارت عالیه ... با حالــــــــــــــه . .. .
بروبـــــــــــــــچ به وبلاگ من هم بیاین.....
bye

اکبر سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 10:47 ق.ظ http://akdi.blogsky.com

سلام
خیلی ممنون که سر زدی من برای اولین بار از طریق گوگول این عکس رو پیدا کردم برای اینکار و استفاده از عکسها اسم عکس رو تو تصویر یاب گوگل یا یاهو جستجو کن و بعد با کلید روی‌ « مشاهده عکس به اندازه واقعی» میتونی راست کلیک کنی و آدرسش رو پیدا کنی .این تنها راهی بود که من تونستم پیدا کنم .

المیرا و تنها چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:24 ب.ظ http://www.asemoun-hasty.blogsky.com

سلام مهربون چقدر ناز و قشنگ می نویسی جوهرت خوش نشه آرزو مند آرزو هات بیا پیش ما

سنگ صبور چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:33 ب.ظ http://sangesaboor.blogsky

سلام
فوق العاده مینویسی!!!
حیفم امد که به سایت قشنگ شما لینک ندم !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد