-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 آبانماه سال 1384 17:11
سلام دوستای عزیزم.بعد از تغییر کردن blogsky ,تمامی قالب های قدیمی حذف شدن و همینطور که میبینین تمامی لینکها هم از بین رفتند .اینو گفتم که ازم دلخور نباشینو بدونین که در اولین فرصت، لینکها رو میذارم وبلاگ رو به آدرس دیگه ای انتقال دادم.ازاین به بعد همه مطالب،توی آدرس زیر نوشته میشن: http://www.sedayeshekastan.blogfa.com
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1384 19:34
عشق ها می میرند ... رنگ ها رنگ دگر می گیرند ... و فقط خاطره هاست ... که چه شیرین و چه تلخ .... دست نا خورده بجا می ماند ... حالم بد میشه وقتی فکر میکنم روی هیچ چی نمیشه حساب وا کرد .. . شاید خصلت پاییز اینه که با خودش و این غروبای دلگیرش برای من یه دل گرفته میاره... شب تاریکیه.. با اینکه خدا یه مشت ستاره پاشیده تو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 آبانماه سال 1384 02:24
نیمکت کهنه ی باغ خاطرات دورش را دراولین باران زمستانی از ذهن پاک کرده است خاطره ی شعرهایی را که هرگز نسروده بودم... خاطره ی آوازهایی را که هرگز نخوانده بودی... (حسین پناهی ) گاهی یه پرده ی تیره میاد، میشینه روی تمام شادی ها و فکرا و کارای مثبتمون ... وقتی دلیلشو نفهمی ، می تونی به هر چیزی ربطش بدی ! به خاطره هات ، به...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 مهرماه سال 1384 02:09
برگ از درخت خسته می شه ... پ ا یی ز بهونس... شباهنگام در ایوان می ایستم به هیاهوی ستارگان در آسمان باغ گوش فرا می دهم گوش کن ستاره ای صفیرکشان فرو می افتد خاموش می شود پای برهنه روی سبزه ها مرو! باغ من از خرده ستاره های شکسته فرش شده است . ادیت سودرگران وقتی دلت میگیره .. وقتی دلت آواره میشه .. وقتی هیچ سرپناهی نداری...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 مهرماه سال 1384 09:50
ماه من غصه نخور زندگی جزر و مد داره دنیامون یه عالمه؛ آدم خوب و بد داره ماه من غصه نخور همه که دشمن نمی شن همه که پر ترک مثل من و تو نمی شن ماه من غصه نخور مثل ماها فراوونه خیلی کم می شه کسی رو حرفش بمونه ماه من غصه نخور گریه پناه آدماست تر و تازه موندن گل؛مال اشک شبای ماست ماه من غصه نخور زندگی خوب داره و زشت خدا رو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1384 02:38
امشب عجیب احساس تنهایی می کنم... با تمام وجود حس می کنم که هیچکس نیست... هیچکس... نشسته ام و به هرچه شکستنی در جهان است می اندیشم... به شکل ماه در قاب حوض آب و به خواب پشت پلک های بیدارو......می دانی؟ بااین چشمهای بسته هرگز نخواهی توانست چشم انتظارِ آمدن ِ کسی باشی. راستی دست هایت را هم از روی گوشهایت بردار. اینها که...
-
یک دقیقه سکوت!!!
دوشنبه 4 مهرماه سال 1384 03:33
If you have a big problem... don’t say oh god I have a big problem but say hey problem I have a big god یک دقیقه سکوت به خاطر تمام آرزوهایی که در حد یک فکر کودکانه و ابلهانه باقی ماند... یک دقیقه سکوت به خاطر امیدهایی که به نا امیدی مبدل شد... یک دقیقه سکوت به خاطر ستاره ی کوچکی که همیشه در آسمان پر ستاره و بی انتها...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 شهریورماه سال 1384 21:06
وقتی گریه می کنم تو را در میان اشکهایم میبینم... ولی اشکهایم را پاک میکنم تا کسی تو را نبیند... یه شعر از شاملو یه شب خدا خواب نداشت دلش تو سینه تاب نداشت یه شب واسه یه لحظه اون سوالی کرد جواب نداشت اون شب فرشته ها همه رفته بودن به مهمونی خدای خالق همه تنها شدس به آسونی دلش گرفته بود خدا تنهایی سخته به خدا اون که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 شهریورماه سال 1384 08:47
اگر ماه بودم ، به هر کجا که بودم سراغ تو را از خدا می گرفتم و گر سنگ بودم، به هر کجا که بودی سر رهگذر تو جا می گرفتم اگر ماه بودی، بصد ناز ، شاید شبی بر لب بام من می نشستی و گر سنگ بودی ، به هر کجا که بودم مرا می شکستی ، مرا می شکستی !!! پاییز که می آید ... برگها باور نمی کنند ... که پایان کار می رسد از راه ... بعد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1384 13:00
کتاب دلتنگی هایم رادرتاقچه دلت جا می گذارم تا اگر روزی تقویم زندگیت خاطرات شیرین گذشته را به یادت انداخت نگاهی به آن افکنده وبدانی از اولین فصل تا آخرین فصل بودنم ،تنها سوالم این بودکه بی پاسخ ماند ... چرا برای خزان دلم ، بهاری نیست........ ؟!؟ ! در این شهرمرده ، دراین دیارکوچک که شب وروزهردوتاریک اند ، دراین روزگار...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 شهریورماه سال 1384 17:57
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد خطی ننویسم که آزار دهد کسی را... یادم باشد که روز و روزگار خوش است وتنها دل ما دل نیست!!! یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر وجواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم... یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم و برای سیاهی ها نور بپاشم... یادم باشد از...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1384 01:46
وقتی که چشمهای تو باشد حتی اگر بهار نیاید حتی اگر بهار... غمی نیست وقتی که چشمهای تو...اما حتی اگر بهار بیاید زیبا هوای حوصله، ابری است...!! (محمدرضا عبدالملکیان ) چقدر فاصله اینجاست بین آدمها چقدرعاطفه تنهاست بین آدمها کسی به حال شقایق دلش نم ی سوزد واو هنوز شکوفاست بین آدمها کسی به خاطر پروانه هانمی میرد تب غرور چه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1384 15:58
...آن وقت بود که سر و کله روباه پیدا شد. روباه گفت: ـ سلام شازده کوچولو برگشت اما کسی را ندید. با وجود این با ادب تمام گفت: ــ سلام. صدا گفت: ــ من اینجام، زیر درخت سیب ... شازده کوچولو گفت: ــ کی هستی تو؟ عجب خوشگلی! روباه گفت: ــ یک روباهم من. شازده کوچولو گفت:ــ بیا با من بازی کن. نمی دانی چقدر دلم گرفته... روباه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 شهریورماه سال 1384 00:48
* اینکه فردا هم به همه ی روزها می ماند شکی ندارم...تکرار گردش این سیاره...!! * اگه فکر میکنی غلظت امید تو خونت کم شده، دستتو بذار سمت چپ سینت تا یه صدای تاپ تاپ بشنویی، این یعنی اینکه خدا هنوز به تو امیدواره! . . . * تجربه بیرحم ترین معلمه، چون اول امتحان میگیره و بعد درس میده * یه سخن از انیشتین: دستت را بر روی آتش...
-
چند نکته
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1384 21:06
ما واقعاً تا چیزی رو از دست ندیم، قدرشو نمی دونیم. ولی در عین حال تا وقتی که چیزی رو دوباره بدست نیاریم، نمی دونیم چیزی رو از دست دادیم. اینکه تمام عشقت رو به کسی بدی تضمینی بر این نیست که اون هم همین کارو بکنه. پس انتظار عشق متقابل نداشته باش. فقط منتظر باش تا اینکه عشق آروم تو قلبش رشد کنه و اگه اینطور نشد، خوشحال...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1384 02:04
چشمانت را خوب باز کن با دقت نگاه کن ببین شاید ... شاید داری اشتباه می کنی نه.. چشمانت را هم ببند شاید آینه هم دروغ بگوید اما به صدایی که از قلبت می آید گوش بده او همیشه راست می گوید همیشه... کسی به فکر باغچه نیست... کسی به فکر ماهی ها نیست... کسی نمیخواهد باور کند که باغچه دارد می میرد... که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1384 01:53
وقتی خیلی خسته ای خسته از دنیا واتفاقهای سهمناکش و به دنبال جایی میگردی که خلوتگاه دنجی برای تو باشد... اما هرچه در این دنیای بی انتهای غریب جستجو میکنی بیشتر مطمئن میشوی که پیدا کردن همچین جایی محال است. ان وقت است که کسی را صبور تر از اسمان نمی یابی سر را بالا میگیری و با تمام وجود فریاد میزنی... خیلی بلند........
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 مردادماه سال 1384 12:02
۱۳ خط برای زندگی از گابریل گارسیا مارکز دوستت دارم ، نه به خاطر شخصیت تو ، بلکه بخاطر شخصیتی که به من بخشیدی. هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمیشود. اگر کسی تو را آنطور که میخواهی دوست ندارد، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد. دوست واقعی کسی است که دستهای تو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 مردادماه سال 1384 01:19
وقتی که گریه ام میگیره دلم میگه مبارکه قدر اشکاتو بدون هنوز چشات بی کلکه دلم می خواد ... دلم می خواد آنقدر کارهای مختلف داشته باشم که دیگه وقت فکر کردن رو هم نداشته باشم... دلم می خواد خیلی حرفا رو نمی زدم... دلم می خواد بیشتر به خودم مسلط بودم و تصمیماتی که می گیرم رو عملی می کردم... دلم می خواد زودتر به یه جایی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1384 21:11
بهار را می شناختم...به مهربانی!...به خوبی!...و ترا...که صمیمی تر از نسیم بودی و برگ... اکنون در آستانه این بی بهارترین سال جهان....به شهابی می اندیشم...که ترا با خود برد.... تا آسمان را بارور کند...زمین کوچک بود و گامهای توعاشق ترین... خاکستری تر از همیشه به خواب میروم....شاید با قطره های باران به سراغ تنهایی ام...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 مردادماه سال 1384 11:27
Happy Mothers Day کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید:«میگویند فردا شما مرا به زمین میفرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی به آنجا بروم؟ » خداوند پاسخ داد: « از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفتهام. او از تو نگهداری خواهد کرد.»اما کودک هنوز...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 مردادماه سال 1384 02:40
ک اش قلبم درد تنهایی نداشت چهره ام هرگز پریشانی نداشت برگ های آخر تقویم عشق حرفی از یک روز بارانی نداشت ک اش می شد راه سرد عشق را بی خطر پیمود و قربانی نداشت... به یاد ارزوهایی که می میرند سکوتی میکنم سنگین تر از فریاد .... ثانیه ها را بنگر که چه محزون موسیقی تنهایی را می نوازد .... وای ، باران باران ؛ شیشه ی پنجره را...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1384 11:53
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف میزنم اگر به خانه من آمدی ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم ( فروغ فرخزاد ) من و تو قصه ای داریم. قصه ما هم مثل خیلی از قصه ها دو تا عاشق دارد و یک دیو خبیث. دیو قصه ما همین جا با ما زندگی می کند. با من و تو. بین من و تو....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 تیرماه سال 1384 19:59
خدایا..! به دلم بیاموز که به هنگام تنهایی ودلتنگی تنها تو را بهانه کند... خدایا..! از تو هیچ نمی خواهم فقط زین پس به جای قلب پر احساسم ؛ سنگی درون سینه ام بگذار... یک وقتهایی احساس می کنم که باید باور کنم ، این تاریکی تلخ را ...... یک وقتهایی احساس می کنم که زمان برایم متوقف شده ، انگار که هیچ چیز نمی خواهد تغییر کند...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 تیرماه سال 1384 09:36
وقتی ذهن انسان مثل زلزلهنگاری خطاناپذیر کوچکترین نامردی ها را ثبت می کند, وقتی تمام رنجهای دیروز , به تقویم امروز انسان سنجاق می شود... وقتی قطرات ریز و تند باران مصائب نمی گذارد مناظر آن سوی پنجرهی فردا دیده شود ... موافقت با روزگاری که سر ناسازگاری دارد , بهترین راه سرکوب آن است ... سخن از مهر من و جور تو نیست...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1384 12:59
می تونم بنشینم کناره پنجره دستهامو بذارم زیره چونم و به اسمون نگاه کنم. با چشمهام دنبال یه شهاب قشنگ و سفید بگردم و از ته دل ارزو کنم که این شهاب بلندترین شهاب دنیا باشه.بهترین چیزی که می تونه تو زندگیم برام اتفاق بیفته.... دلم می خواد وقتی داشت رد میشد پیشش ارزو کنم که باعث بشه همه اون ادمهایی که به سهم خودشون تو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 تیرماه سال 1384 02:10
بهترین الگو : کودک چهار خصوصیت دارد که هرگز نباید فراموش کنیم : 1. همیشه بیدلیل شاد است . 2. همیشه سرش به کاری مشغول است . 3. وقتی چیزی را میخواهد،تا آن را نگیرد،از عزم و اصرارش کم نمیشود . 4. سرانجام،میتواند خیلی راحت گریه کند . ( پائولو کوئلیو) تو میروی و من فقط نگاهت میکنم تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم بی تو، یک...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 تیرماه سال 1384 10:46
کلید بغض هایم را گم کرده بودم چشمانت برایم ساخت... زمان چیز نفرت آوری ست. عبورش سرگیجه آورست. زندگی جریان دارد. ماشین ها اتوبان پشت پنجره ها را می شکافند و تو در تنهایی خود سرخوشانه باز به امید فردایی دور فردایی دست نیافتنی موج می خوری لای بود و نبود. امید چیز غریبیست . هست ونیست! و تو چنگ می زنی مدام روی سرابش که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 تیرماه سال 1384 09:39
اگر م ی دانستم پرواز کبوتر پرواز اخر است و لبخند ماه اخرین لبخند اگر م ی دانستم قدمهای مسافر قدمهای بی باز گشتیست و کوچ پرستوها اخرین کوچ و نفسها ی ماهی کوچک اخرین زمزمه زندگیست ... اگر م ی دانستم قلبم هیچگاه پر پرواز نخواهد داشت و بهار هیچگاه به کلبه قلبم بازنخواهد گشت ... تو را برا ی اخرین بار به خاطر می سپردم......
-
یه داستان قشنگ...
شنبه 4 تیرماه سال 1384 19:52
با یک شکلات شروع شد...من یک شکلات گذاشتم توی دستش...او یک شکلات گذاشت توی دستم... من بچه بودم.او هم بچه بود...سرم را بالا کردم.سرش را بالا کرد.دید که مرا می شناسد.خندیدم.گفت: دوستیم؟ گفتم :" دوست دوست " . گفت تا کجا؟گفتم : دوستی که " تا" ند اره...گفت: تا مرگ! خندیدم و گفتم من که گفتم " تا" ند اره ! گفت: باشه تاپس از...